معنی شب مهتابی
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت واسم) یا تخت مهتابی، نوعی آتشبازی. - 4 زرد کمرنگ شبیه بمهتاب.
لغت نامه دهخدا
مهتابی. [م َ] (ص نسبی، اِ مرکب) منسوب به تابش و پرتو ماه. (ناظم الاطباء). به رنگ مهتاب. بی رنگ. کم رنگ. || چیزی به مهتاب رسیده چنانکه کتان مهتابی یعنی کتان مهتاب رسیده، ای کتان شق گردیده. || رنگ شکسته. (غیاث اللغات) (آنندراج). زرد کمرنگ شبیه به مهتاب. || عمارتی کوچک که بر لب حوض برای سیر مهتاب سازند. (غیاث اللغات) (آنندراج). ایوان در پیش اتاق یا اتاقها. جایی مسقف بی در در جلوخانه. بالکن. (یادداشت مؤلف). || نوعی معروف از آتشبازی. (غیاث اللغات) (آنندراج):
در نظر آید مهتابی آتشبازم
شب که بر یاد رخت آه کشم در مهتاب.
سنجر کاشی (از آنندراج).
رنگ مهتابی
رنگ مهتابی. [رَ گ ِ م َ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رنگ سفیدمایل به زردی مثل مهتاب. (از آنندراج):
خم باده گر می خورد آن نگار
بود رنگ مهتابیش برقرار.
طغرا (از آنندراج).
کاسه ٔ مهتابی
کاسه ٔ مهتابی. [س َ / س ِ ی ِ م َ] (اِ مرکب) لنتر. آئینه ای بوده که از بالای برج میدان جنگ را روشن میکرده. (مجمل التواریخ گلستانه ص 215): کاسه های مهتابی در جمیع بروج روشن نموده که صحرا و قلعه مانند روز روشن گردید. (مجمل التواریخ گلستانه).
فرهنگ معین
ایوان جلوی عمارت، نوعی لامپ که نورش به رنگ مهتاب است. [خوانش: (مَ) (اِمر.)]
فرهنگ عمید
روشن (از نور ماه)،
(اسم، صفت) نوعی لامپ استوانهای، لامپ فلورسنت،
(اسم) ایوان جلو عمارت،
واژه پیشنهادی
بالکن
فارسی به ایتالیایی
terrazza
معادل ابجد
760